یه داستان واقعی:
هزاران سال قبل، پیداش کردن و یه اسم با مسما براش انتخاب کردن...
آدمای متمدنی که بعد از قرنها، پی به ارزشش برده بودن و برای تجلیل از اون و حفظ ارزش
بی انتهاش، در طول سالیان متمادی، هزاران جان گرامی و فداش کرده بودن که لگد مال آدمای حریص و سوء استفاده چی نشه.
جانها فدا شد تا اسم و رسمش حفظ بشه و به نسلهای آینده ی نور، منتقل بشه.
اما خودش هم می خواست حرفی بزنه و از خوش دفاع کنه. ولی هر بار که خواست لب درفشانش رو باز کنه و نغمه ی دلتنگی هزاران سالشو بازگو کنه و از اصل و نسبش بگه،
بیگانه ای پیدا شد و دود و آتش رو نثارش کرد.
با این حال، اون هنوز زندست و نفس میکشه.
هنوز زمزمه هایی زیر لب داره و درون متلاطمش فریاد زندگی رو به آسمونا بلند کرده.
فریادی که میگه:
من هنوز زنده ام. من خلیج فارس هستم و هنوز زنده ام...
من هنوز زنده ام...
تقدیم به پیکره ی صاف و دل عاشق خلیج همیشه فارس...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: